نمایشگاه فرانکفورت 4 - نویسنده : صلاح الدین احمد لواسانی

داستان چهارم : ضیافت شام


نه علی و نه مجید لباس مناسب ضیافت شام  نداشتند ..... پس بعد از کمی استراحت و استحمام به یک فروشگاه لباس رفته و دو دست کت شلوار و پیراهن و کفش براشون تهیه کردیم و  به هتل برگشتیم ....... و آماده رفتن شدیم.

راس ساعت نه و نیم توی لابی هتل دخترا بودیم . زیاد طول نکشید ؛ اونا با لباسهایی بسیار شیک و جذاب از آسانسور خارج شده و بطرف ما اومدن ........  پس ازسلام وعلیک مختصر بلافاصله با دو ماشین به طرف سالن محل میهمانی حرکت کردیم.

به موقع و بدون تاخیر رسیدیم و با راهنمایی مهمانداران دوستم را پیدا کردیم . بعد ازمعرفی همراهانم ....... ضمن خوشامد ......... ما را به میزی هدایت کرد و به علت مشغله زیاد و با عذرخواهی به استقبال میهمانان دیگر رفت ......... زمان زیادی نگذشته بود که پشت میکرفون قرار گرفت و ازهمه حضار به جهت شرکت دراین مراسم تشکر کرد ؛  سپس درمورد انجمن ناشران فرانکفورت و تاریخچه تاسیس اش آن توضیحاتی داد و اضافه کرد که امشب سالگرد تاسیس انجمن هست وهمه به همین دلیل دورهم جمع شدیم . و درپایان این سالگرد رو به همۀ اعضا تبریک گفت و میکرفون را به مجری برنامه سپرد .

مجری برنامه اعلام کرد که برنامه های متنوعی برای امشب تدارک دیده شده ؛ که شامل اجرای موزیک زنده توسط چند گروه ، یک نمایش کوتاه ، برش کیک سالگرد انجمن و بالاخره شام بود..... البته سه آنتراک هم دربین برنامه ها در نظر گرفته شده بود برای گفتگوهای دوستانه و لابی های تخصصی غیر رسمی .

بلافاصله برنامه با اجرای موزیک زنده توسط سه نفر خانم که ضمن نواختن ویلون سل ، ویلون و آکئردئون ترانه های شادی رو اجرا می کردند شروع شد .

 شور و حرارتی که دراجرای این گروه وجود داشت  همه رو به وجد اورده بود .   مجید صفر کیلومتر ماهم که تا بحال به عمرش چنین چیزهایی ندیده بود...... درحالیکه یک لبخند روی لباش نقش بسته بود ، مات ومبهوت گروه موسیقی رو تماشا می کرد ......... البته ناگفته نماند این مسئله باعث غافل شدنش از وانیا نبود.

 بعد از اجرای چند ترانه توسط گروه سه نفره خانمها که با تشویق شدید و در خواست ادامه آن توسط حضار روبرو شد ، مجری از مسئول اون گروه خواهش کرد اگر امکان دارد، بمانند و یک باردیگر بعد از شام برای حضار برنامه اجرا کنند ... بعد ازمشورتی کوتاه با سایر اعضای گروه ، قبول کرد و این با تشویق شدید حضار از جمله مجید روبرو شد ؛  برنامه بعدی شعبده بازی بود ، که اون هم به نوبه خود جالب بود .

حدود ساعت یازده و ربع اعلام انتراک و پذیرایی شد .......  در این زمان میزبان ما به من نزدیک شد و ضمن خوش امد مجدد گفت : میخوام شما را به برخی از دوستانم معرفی کنم. به مجید اشاره کردم با خانمها بماند و به اتفاق علی ، همراه او راهی شدیم ...... در طول یک ربع با حدود شش هفت نفر ناشر آشنا شدیم و علی با رفتاری کاملا" جنتلمنانه قرارهایی رو برای ملاقات درنمایشگاه برای مذاکرات بیشتر تنظیم کرد .........  ناشرها وقتی با لهجه سلیس و محکم علی بزبان آلمانی روبرو می شدند ..... هم تعجب میکردند و هم خوشحال می شدند . این معارفه ها در حین شام تکرار شد .......... یمنا به دقت رفتارما رو زیرنظر داشت ومن متوجه این مسئله بودم ....... ولی مجید کماکان مات و مبهوت  وانیا بود ....... بعد از شام که حدود ساعت دوازده سرو شد باز گروه سه نفره به اجرای برنامه پرداختند و با اجرای اونها مراسم هم با تشکر مجدد میزبان ازهمه حضار بخاطرشرکت درآن ضیافت ؛ درساعت یک و نیم شب به پایان رسید ......  با تشکراز والف گانگ میزبان مون با یک تاکسی دخترها رو به هتلشون فرستادم و خودمون هم با یه تاکسی به سمت هتل حرکت کردیم .

توی راه هیچ کس هیچی نگفت و تمام مسیر به سکوت مطلق طی شد .



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: نمایشگاه فرانکفورت
برچسب‌ها: رمان نمایشگاه کتاب فرانکفورترماننمایشگاهکتابفرانکفورتنمایشگاه فرانکفورترمان نمایشگاه کتاب

تاريخ : شنبه 25 آبان 1398 | 20:3 | نویسنده : کاتب |
.: Weblog Themes By Bia2skin :.